سلام .....
و بدینسان ؛
غروبی ( شکل غروب ) شُدَم :
تمامیِ راه ،
باران با من بود ،
اشک با آسِمان !!!
هر دو باریدیم ،
خونین خونین ،
و من نالیدم ،
زخمی ،
خون چکان ،
در خون غَلطان .....
آی ابرهای دلگیرِدور دست ،
آی ابرهایِ دلگیر و سیاهِ دور دست ،
گریه بَس ، گریه بَس ...
آغوش بُگشایید که :
دَر تشییع تابوتِ پیکَرَم ،
به سمتِ شمایَم .....
آنجا که خورشید ،
شهیدِ ستیزِ
ظُلمَت و نور است و
قطره قطره ،
می چِکــَد در شب .....
و تَرَنُّمِ اشک و
موسیقیِ باران ،
همچنان بال هایِ من ..........
آآآی ، آآآآآی زمینِ کُهنه ،
بِدرودَت می گویَم ...
آآآآآی ، آآآی آسمانِ نو ،
سلام بَر تو ..........
" ه.م غروب "
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: دل درد غروب , " ه, م غروب " , چِقَد دِلَم گِرِفته , آیا دستی برای یاری هست , یا این آرزو را با خود به گور خواهم برد , ,